در بررسی به نام و نشان و تبلیغات تورهای گردشگری به شرکتی برخوردیم که دوستداران گردشگری را برای یک دیدار یکروزه از روستای یوش، زادگاه نیما یوشیج بنیانگذار شعر نو و شاعر نامدار دعوت میکرد.
طبق قرار یک ربع مانده به ساعت 5صبح مقابل یکی از هتلهای تهران در خیابان بلوار کشاورز جمع شدیم. اتوبوس بزرگی انگار منتظرمان بود. علاوه بر ما، جمعی هم به شوق این سفر و دیدار از روستای بلندآوازه یوش کمی آنسوتر به انتظار ایستاده بودند. دقایقی نگذشت که اتوبوس بزرگ را بردند و به جایش 2دستگاه اتوبوس کوچک معروف به میدلباس، برای سوارکردن ما کنار خیابان متوقف شدند. براساس خواندن اسامی به 2دسته 30نفره تقسیم شدیم و در داخل میدلباسها جا گرفتیم. خانم لیدر تور خاطرنشان کرد که به دلیل زیاد بودن متقاضیان گردشگری و دیدار از یوش به جای اتوبوس بزرگ، 2دستگاه اتوبوس کوچک جایگزین شده است. پس از طی مسیری 3ساعته در جاده چالوس، هنگام توقف اتوبوسها مقابل یک رستوران کوچک، نخستین چیزی که توجه ما را جلب کرد، دمپایی راننده اتوبوسمان بود که در واقع 2سایز از پای او کوچکتر بهنظر میرسید.
علت را که جویا شدیم، پاسخ واضحی نشنیدیم. پس از رسیدن به پل زنگوله، اتوبوسها به مسیر مرتفع و بسیار پرپیچوخمی وارد شدند؛ پیچهایی که بسیار خطرناک به نظر میآمدند و برای میدلباسهای ما با آن شاسیهای بلند اصلا مناسب نبودند. وقتی به اوج پیچها رسیدیم، خانم لیدر تور از مسافران خواست که یکییکی به راهروی اتوبوس بیایند و با صدای بلند خودشان را معرفی کنند. ما که در عقب اتوبوس متوجه وضع خطرناک حرکت وسیله نقلیه در آن پیچهای خاکی بودیم، به ایشان تذکر دادیم که چنین کاری عاقلانه نیست اما با پافشاری وی، شماری از مسافران از صندلی خود برخاستند و در راهرو با نام و نشان خودشان را معرفی کردند. در همان حال که جاده پرپیچوخم اوج میگرفت دلهره ما بیشتر میشد.
در یک لحظه که اتوبوس به لبه درهای عمیق نزدیک شده بود، فریاد خانم لیدر تور برخاست و راننده با دستپاچگی فرمان را به سمت کوه هدایت کرد. اتوبوس که چرخهای سمت به اصطلاح شاگرد آن بلند شده بود، چند متری را به حالت اریب طی کرد و در نهایت واژگون شد! عدهای برای نجات از این مخمصه با صدای بلند دعا میخواندند و در حالی که هر آن احتمال وقوع آتشسوزی وجود داشت، سرنشینان چند خودرو عبوری به کمک ما آمدند و با شکستن یکی از شیشههای اتوبوس که خوشبختانه از قبل ترک داشت یکییکی ما را از داخل اتوبوس بیرون کشیدند و در این حادثه متأسفانه یکی از سرنشینان زن که از پزشکان سرشناس است، علاوه بر شکستگی کمر و آسیبدیدگی شدید مهرههای کمر، از ناحیه سر نیز دچار زخم عمیق شد.
آسیبدیدگان کموبیش با آمدن نیروهای امداد به درمانگاهی در پل زنگوله منتقل شدند و تنی چند که جراحات بیشتری داشتند به بیمارستان طالقانی چالوس انتقال یافتند. به هر حال این حادثه که بهرغم شوروشوق و امید زیبای ما درابتدای راه، در نیمه راه به تلخی و شوربختی انجامید، پرسشهایی را برمیانگیزد که اگر پاسخ درخور بیایند، شاید در آینده برای جمع مشتاق دیگری تکرار نشود:
یک آژانس گردشگری پرسابقه چگونه خودرویی را که برای جادههای پرپیچوخم کوهستانی مناسب نیست و به گفته پلیس راه تنها باید در شهر تردد کند، برای این مسیرها به کار میگیرد و چرا با این تخلف برخورد نمیشود؟
چرا در قرارداد بیمه این شرکت برای دیه به جای 150میلیون تومان، تنها 90میلیون تومان درج شده است؟
چرا این شرکت که هزینه بیمه پزشکی را تا سقف یک میلیون تومان ذکر کرده به جای پرداخت مستقیم هزینه درمانی، مسافران آسیبدیده را به بیمهگر اتوبوس حواله میدهد، با این بهانه که سقف یک میلیون تومان تنها به حوادث داخل طبیعت تعلق میگیرد؟!
و چراهای دیگر که ایجاب میکند اینگونه شرکتها یا آژانسها از خودروهای مناسب با رانندگان ماهر استفاده کنند و در صورت آسیبدیدگی گردشگران، به معنای واقعی به حمایت آنها بشتابند و مثل کالای یکبار مصرف با صنعت گردشگری برخورد نکنند.
ن.ع- گردشگر آسیبدیده مسیر روستای یوش